از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر.
بارها و بارها با خودم فکر میکنم تعریفی که می شود از عشق کرد چیست؟
منظورم عشق به پدر و مادر، خواهر و برادر، خدا و پیغمیر؛ خوبی ها و دنیا و این چیزها نیست ها!این ها همه به کنار، به عشق ورزیدن به این ها شک ندارم! منظورم آن جنس از عشق است که آرام آرام از یک جایی به بعد وارد لحظه هایت شده....زیر پوستت رفته...تنت را قلقلک داده... مثل هوا لازمه و واجبه زندگیت شده... زندگیت را معنا بخشیده...بودنش را آرامگر قلبت کرده.... مثل بادکنک صورتی و سیب بنفش لبخند را روی لب هایت آورده.......
ار عشقی حرف میزنم که هراس از دست دادنش را داری! عشقی که ممکن است برایت حس انحصار طلبی بیاورد...ممکن است تو را به شک بیندازد که این حس، این عشق دو طرفه هست یا نه! ازعشقی حرف میزنم که از دوست داشتن نشات گرفته و حالا با تمام جذابیتش گوشه قلبت لانه کرده! از عشقی روایت میکنم که گهگاه هراس از دست دادنش نم اشک را در چشمانت می نشاند! اینکه نشنیدن صدای پر چگالش دلتنگت می کند...اینکه حالت را از تلگرام و اس و ام اس و هرچی تکست توی دنیاست بهم بزند که چرا باعث شده این روزها مجبور شوی کمتر صدایش را بشنوی؟! از عشقی حرف میزنم که بعد از چند روز ندیدنش قلبت تند تند بزند و به این فاصله شرق به غرب که لعنتی ترین فاصله در تهران آلوده است فحش بدهی!
آدم عاشق که باشد، دوستدار که باشد، عشق را که مزمزه کرده باشد، فحش از دهان مخاطبش هم برایش عین پرتقال می ماند، پر از رنگ نارنجی و گرم و پر از ویتامین ث!!!!
اصلا به من باشد میگویم اگر در زندگیتان کسی را دارید که دلتان میخواهد با او در خیابان های ولیعصر دوتایی قدم بزنید، در کافه های چوبی این شهر دوتایی قهوه بخورید و ساعت ها حرف بزنید، و البته اگر مطمئن هستید این حس دو طرفه هست در خوشبخت بودنتان شک نکنید!
روزی هزار بار سجده شکر بجای آورید که خدا منت بر سرتان گذاشته و همچین شخصی را در زندگیتان قرار داده! یک نفر که بدانید همیشه هست و میتوانید در کنار هم دست هم را بگیرید و تا آخر خوبی ها و خنده ها و خوشی ها را بدوید و ار نفس نیفتید!
قدر خوب های زندگیتان را بدانید.
برگرفته از نهایت قلبم برای تو دختر......که اعتراف میکنم روزهای اول آشناییمان آنقدر ها هم به دلم نَشسته بودی و حالا خوب زندگیم شده ای!
دوستت دارم مثل خواهر نداشته ام ....
لپ هایت همیشه صورتی گلی بماند مونآی جآنم:)